هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » بیژن باران »قارچ و سمور
دوشنبه ۹ آبان ۱۳۹۰ ساعت 23:48 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

قارچ و سمور

صدایش برخاست.
اولی را ترس، دومی خشم، سومی غفلت گرفت.
در یکی طنین انداخت.
دیگری را صدایی نو برخاست.

تسلسل ترکهای آنی قائم پله گانی سقف سیاه آسمان
با خروج خط میخی بی ستون نور، آذرخش آبی گذران
هیاهوی ارابه های ابر عاصی در ظلمات
به رقص تند باد در رعد و برق، باران
بر بیشه های کنار جنگل کم پشت لرستان.
هزاران بلم بلور اریب هرآن
خیس میکنند درختان آب چکان
’پر میکنند چالهای زمین و زمان.

پس ِ درختان نه در سکون بی قرار، بیدار اسطوره ی زروان.
2 بازو گشاده به گذشته و اینده.
پای کوبد بر کنون.
زردجامه ی هلال ماه حلق آویز شاخه ی بلند بلوط
با عکس منکسرش در سطح ِ ساکن ِ چال ِ لبالبِ آب.

سر برون آورد ز لانه
سمور تشنه، مضطرب،
نفس تنگ، کله کرخت، عرق بر جبین،
با حس سرگیجه، آشوب، خفقان،
رها ز فشار دیوار خانه اش.
در برابر 2 چشم شیشه ای مشگی بی حالش
- در چال آب با نیم نگاهی بی حوصله -
چهره خود بدید؛
کنار ش، ُقطوری قائم-
با چتر کلاهک، شق قارچی کرم.
چشمها بدست مالید.
ز خود پرسید:
زیر درخت گشن گردو،
بر خزه ی مرطوب با 2 گردو
چیست این استوانه ی کشیده ی مغرور-
با سایه کلاهکی چون آلو، عقربه روی 3 بر صفحه ی ساعت؟
نزدیک برد ناخن گرم خود.
بر تری و طروات شبانه لب گذاشت.
گونه ی تب به این عمود مالید.
پا بر خزه ی پایین کشید.
عمود قارچ – افقی. سمور در لمس خود دهان به استوانه گذاشت
بر خزه و گردو با غمزه غلتی زد.
سر گویین در دهان بلعید.
بغض در گلو ترکد.
صمغ حیات در لوله غلتد.
تشنه بود برای آب، گشنه برای گوشت، حریص بازی با گردو
در سر التهاب، در دل مجذوب.
پرسد زخود هی دوباره:
کشش به آن
یا کشش به او؟

با کت مخملی نرم، سمور
- این ُکرکی بَراق با روغن بدن، نمور.
نیست مضطرب، غرق رویای او.
زروان گذرد، محو تماشای غنای سبو-
پراز تصویر بیشه و عطر شب بو
زیر زورق زرد ماه، بادبان به غرب کشیده، آهسته کند سو..